یه وقتایی هست...یه کسایی هستن تو زندگیت...
که سه سال هر روز همو میدیدن..هر روز با هم حرف میزدین...
تو بهترین و بدترین روزای هم که شاید هیچکی نمیدونست تو این شرایطین باهم بودین...هوای همو داشتین...
یه کسی که هروقت به مشکلی برخوردی ..از کوچیکترینش تا بزرگترینش...وقتی بهش میگفتی حتی اگه از دست خودش کاری برنمیومد میگشت و یکی و پیدا میکرد که کمکت کنه...
کسی بود که تونست اینقدر بهت حس اطمینان و اعتماد بده که تویی که با هیچکی دردودل نمیکنی با اون دردودل میکنی...
نه که فقط دلداری بده بت...واقعا کمک میکرد که شرایط حل شه و این باعث میشد دفعه بعدی هم مستقیم بری پیشش...
یه عالمه کل کل...یه عالمه خوشگذرونی...یه عالمه با هم خندیدن..یه عالمه با هم نگران و ناراحت بودن...گاهی وقت ها هم کل کل ها جدی تر میشد و شکل دعوا پیدا میکرد...
یه دوستی ای که یه دانشگاه تو کفش بودن و حسرتشو میخوردن...بعضیا میومدن ب خودمون میگفتن اینو بعضیا هم سعی کردن پشتمون حرف دربیارن...و فقط خندیدیم به همشون...
کسی که تو اون دانشکده بیخودی که ب جز حرف بیخود زدن پشت بقیه کار دیگه ای ندارن طوری پشتتون بود که کسی جرئتشو نداش چیزی بگه راجع به اون دوتا دوستاش...
خندیدن به فوبیای هم دیگه...هندزفری هایی که از گوشش میکشیدم و میگفتم دفعه بعدی که ببینمت با این هندزفری لعنتی رفتی تو فاز دپرسی دوباره...هندزفریتو میپیچونماااا...
کسی که یه استثنا عالی بود تو دوستی سوشال دختر و پسر باهم دیگه...هیچ وقت یه ذره هم پاشو از گلیمش دراز تر نکرد تو این زمینه ها و کاملا نوع رابطه رو درک میکرد...برعکس خیلیای دیگه...
کسی که تو بدترین شرایطی که کسی نمیدونست حالم خوب نیس میفهمید و کمکم میکرد...
الان تو بدترین شرایطشه و من هیچ کار لعنتی ای نمیتونم براش انجام بدم....
فقط نشستم و میبینم دارهه درد میکشهه...داره زجر میکشهه...داره ذره ذره اب میشه....
عکساشو که میبینم چقـدر لااغر شده...
صدااایی که عوض شده و تو نمیتونی بش بگی میثم؟ دلم اتاق ابی خوندناتو میخواد..میفرسی برام؟
اونم بت بگه مرده شور دل خواستناتو ببرن و دودقیقه بعد برات بفرستشش...
عکسشو میفرسه و میگه بیریخت دیدی تا حالا؟
عکسو وا میکنی و خیره میشی فقط... میبینی که زده موهاشو ...
این روزها خووب نیستم ...هرکاری هم میکنم نمیشه...
رو هیچی نمیتونم تمرکز کنم...
منی که یه هفته باهم قهر بودیم گریه م میگرفت از دلتنگی...الان دو ماه ندیدمش..
هر جزوه ایُ که باز میکنم همه چی یادم میاد...مثلا سر این مبحث داشتم قضیه فلان و تعریف میکردم براش و استاد دعوام کرد...
دست نوشته هامون تو حاشیه هااا...
چه جوری میتونم تمرکز کنم اخه؟
وقتی میبینم ادمای دوروبرمو...دغدغه هامون...دغدغه درس و امتحان و ان تا چیز دیگه...حالم از خودمون به هم میخوره...
کاش دغدغه اونم این روزا این بود که زبان تخصصی چند میشم...
چرا این وایت و پلاااکت لعنتیت باااااااالااااااااااااااااا نمیییرههههههه ؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا روز به روز پایین تر میااااد؟ اخه 200 تا گلبووول سفید فقطططط؟؟؟؟؟
کاش حداقل راهی بود که میتونستم یه کمکی کنم...
× میدونی دنیا مال قویاشه...
× اهنگ این پست: سیجل و لیتو: هر وری باتم دااشم