کف افکارمو موکت کردم

...روزی درخت تنومندی خواهی شد

کف افکارمو موکت کردم

...روزی درخت تنومندی خواهی شد

کف افکارمو موکت کردم
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

بعضی وقت ها زندگی اونقدر بهت فشار میاره که فراموش میکنی از اول کی بودی!

اون سختی هارو از من بشنو!

  دیگه نمیتونی به همه دروغ بگی! 

از این به بعد حتی اگه تنهام باشی دیگه خودت اون آدم قبلی نیستی!

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۲۹
ساراه
هر ثانیه ای که میگذره دلتنگ تر میشم از قبل...
وقتی نمیبینمش عادت میکنم کم کم، با خودم کنار میام...بعد میبینمش و دوباره برمیگردم نقطه اول...
این نبودن ها...این وضعیت...داره از حد تحملم خارج میشه...
حداقل اگه بدونی نیست و حالش خوبه، داره بهش خوش میگذره یک کم تسکین دهنده س...
اما این که میدونی نیست و خوب نیست...نیست و میخنده مصنوعی، هی بغضتو بزرگ و بزرگ تر میکنه...
گمونم به دو روز گریه مداوم نیاز دارم که خوب شم...

دلم یک معجزه میخواد...کاش بشه...کاش می شد...
کاش بشه چهارشنبه پر بشه از خبرای خووب...
کاش بگن انجام ندادن پیوند ریسک نیست...

سخته...فکر کردن به اینکه دیگه قرار نیست شب گوشیت زنگ بخوره و بگه سوپراایز فردا صبح کار دارم اون ورا میام دنبالتون باهم بریم یونی.
قرار نیست به محض اینکه حوض دانشکده رو میبینی گوشیتو برداری و اگه ازش اس نداری بگی کجاایی عنتر؟ اونم بگه آتلیه م دتر..بیا اینجا..سر رات برام آدمس خرسی هم بخر :))
قرار نیست وقتی دیدت بت بگه کیکایی که برام درست کردیو بده بیاد و بهش بگی هییییس!!! جلو حسین نگو که چیزی برا ما نمیزاره...کلاس تولایی که چراغا خاموشه یواشکی میریم کیکارو میخوریم.
قرار نیست استاد دعوامون کنه بگه از اول کلاس دارین حرف میزنین با هم بعد ما مثلا شرمنده شیم و از این به بعدشو رو کاغذ حرف بزنیم...
قرار نیست دیگه وقتی سرش غر میزنم چرا دفترت حاشیه نویسی نداشت که فضولی کنم دفترشو پر حاشیه کنه برام...
قرار نیست یهو تو لابی ببینیش و بدویی سمتش بگیییی وااااااای میثم سوژه جدید خاله زنک بازی ی ی...و بشینی براش تعریف کنی اینطوری شده ه...اونم بگه نمیدونستی یعنی ی ی ؟ :)) 
قرار نیست وقتی میره تهران سرش غر بزنی که ااه چرا همش اونجایی؟ پس منم کلاس نمیرم...اونم بگه تو کی کلاس بودی که این دومیش باشه...
قرار نیست وقتی میبینش گوشه لابی لم داده و هندزفری تو گوشش و به پایین خیره شده هندزفریشو از گوشش بکشی و بگی مگه بت نگفتم حق نداری از این اهنگ ها گوش بدی...پس هندزفریتو میپیچونم تا دیگه به اینا گوش ندی ..اونم بت بگه چه جونوری شدی تو؟ تو هم بگی اورنیتورنگ...بعدشم طوری نگاش کنی یعنی گور بابای دختره..اونم بخنده و بگه دیگه چه خبر؟
این روزها میگذره...میدونم...شک ندارم...
این روزا میگذره ولی قرار نیست این روزایی که داریم از دست میدیم برگرده..قرار نیست بازم با هم سرکلاس بشینیم...بخندیم..حرف بزنیم..با هم شیت ببندیم....

این قرار نیست ها میتونه آدمو دیوونه کنه...میتونه هیچ وقت اشکاتو بند نیاره..میتونه بغضتو بزرگ و بزرگ تر کنه....

× هر وری بری باتم داشم...
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۱
ساراه

تموم شد!

چیزی که 4 ماه انتظارشو میکشیدم اومد و تموم شد...

پس چرا من الان خوشحال نیستم؟

چرا پر از انرژی نیستم؟

چرا بغضم؟

چرا اختیار اشکامو ندارم؟

چرا دلم یه گریه درست حسابی میخواد؟

کی؟ دوباره کی؟

لعنت به این وضعیت مزخرف...

باااز... یه بغضی گلومو گرفته ه.....


× ورق زدم مغزمو دیدم دونه دونه ثانیه ها...همش رفتن از دم من رد کردم همه روو...چک کردم دیدم دلم شده از قبلا هم تنگ تــر...فردا هم این لحظه هارو میخوام از اول برگردن...میخوام از اول برگردن

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۳
ساراه

چون غم و شادی جهان

در گذر است

بهتر آن است که من

خاطر خود

خوش دارم

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۷
ساراه
هووم...
این چند وقت بودماا....ولی خیلی اوکی نبودم نخواستم فضای اینجارو هم بهم بریزم...
الان بهترم..
یعنی نه که چیزی حل شده باشه..نشستم با خودم فکر کردم خب که چی؟ تا کی میخوای ادامه بدی این روحیه رو؟
حداقل از الانت که میتونی لذت ببری! پس فعلا لازم نکرده نگران آینده باشی...
میثم تو این مدت ایزوله شد...
میدونین که..میثم که ایزوله میشه منم میرم در کنج عزلت..مخصوصا اینکه این سری همشو تقصیر خودم میدونستم..چون ازم خواسته بود همه انرژیمو بزارم رو این که وایتش بالا باشه و بتونه راحت بیاد شمال و من اینقدر درگیر چیز دیگه ای بودم برای دو روز یادم رفت حالا حالا ها مهم ترین چیز زندگیم درمان میثمه...
اصلا فکرشم نمیکردیم که ایزوله شه..واسه همین خیالم راحت بود و ذهنم خیلی درگیر چیزای دیگه ای..مسائل شخصی...
وقتی کلی خوش خوشون رفتم ازش پرسیدم چند بودی؟ گفت ایزوله شدم یخ کردم...اینقدر از خودم عصبانی شدم ...
ولی دو روز پیش بش گفتم عدد دقیق بم بده بدونم رو چند تمرکز کنم...گفت 1700.
و امروز بش پ.م دادم گفتم نتیجه سی بی سی؟
گفت 1700!!!
الان حسابی راضیم از خودم.
این چند روزم که همش به خوشگذرونی گذشت و خوب بود...
خواهر جانم امروز زنگ زد گفت پاشو بیا تهران نمیتونم تنهایی خرید کنم. گفتم چشم..بزار میثم آخر هفته بیاد..ببینمش بعدش میام.
این چند روز خیلی از این دورهمیامون جزء رویاهام بوده همیشه..ولی اونقدری که باید تو اون لحظه قدرشونو ندونستم..چون زیاد میزون نبودم..ولی اشکال نداره..دیگه نمیزارم چیزی از رنگی رنگی بودن دورم کنه...
تازه دارم حس میکنم تابستونه...
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۱
ساراه
یه روزی که حسابی دلت گرفته و بی حوصله ای...
هی میشماری روزایی رو که مونده تا مسیو برگرده و انگار هرچی میشماری بیشتر میشن.
سریالات تموم شده. خلاصه که کلا بی حوصله ای...
آزاده بت پ.م میده میگه میای یه ساعت دیگه بریم قلمچی ثبت نام کنم و کتاب بخرم و بعدشم بریم نعمت...تو این هوای سرد هیچی به اندازه نعمت نمیچسبه.
میگم صددرصدددد...
میریم و کلی هم میگیم و میخندیم...اینقدر ک اخراش از شدت خنده گریه میکردم...
بعدش میرم خونه و وبو باز میکنمو پست نازنین ترین آدن دنیارو میبینم...
ذوق و ذوق و ذوق....
آدن! دنیا با تو جای قشنگ تریه ^_^

بعدش شامی که آبگوشته و تو این هوا هیچی به این اندازه نمیچسبه...
خلاصه که حال الانم با حال ظهرم اصلا قابل مقایسه نیست.
مرسی واسه این تغییر حال آدن نازنینم :*

× آخ آخ آخ...چشمتون روز بد نبینه...تو گشتنامون یه آل استار ساقدار دیدم...250 تومن...خیلی خوشگل بود لعنتی...منم که آل استار ببینم میخ میشم و دیگه هیچی نمیفهمم...
آزی طفلیو دیوونه کردم...
هیچکی حاضر نمیشه برام بخره....خودمم دلم نمیاد با پول خودم بخرم...
واقعا این چه وضعشه؟


۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۹
ساراه

مثلا ساعت 1:30 شب باشه.

یک تاپ صورتی و شلوارک طوسی/توسی تنت باشه.

موهایت را محکم دم اسبی جمع کرده باشی و گیس کرده باشی با یه پاپیون صورتی بسته باشی.

صدای بارون وسوسه ت کنه.

پاتو از اتاقت بزاری بیرون و بروی زیر بارون. سرد سرد سرد...

لبخند لبخند لبخند

بوی باغچه هایی که خیس شدن.

 چی میتونه جذاب تر از خواب امشب باشه؟

هوا خنک باشه. گوله شی زیر پتو. اینقدر به صدای بارون گوش کنی تا خوابت ببره.

خدایا مرسی واسه این حس خوب آخر شبی :*

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۳۶
ساراه

اینکه که نت خونمون کی میخواد با ما وارد صلح بشه رو هنوز نمیدونم.

نتُ از شاتل انتقال دادیم مخابرات.

اومدم خونه بابا گفت رمزش اینه. رفتم زدم. وبو باز کردم. اومدم بنویسم ساراه آمد. ساراه با وای فای آمد. قطع شد.

تا الان که وصل شد دوباره.

خدایا خیله خب. شوخی جالبی بود خندیدیم. بسه. باشه؟


× چند روزیه اینجا هوا بارونیه و خنک...جای همتون خالی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۹
ساراه