ماهت اگه ابر شد برقص تا دنیا برقصه!
سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱ ب.ظ
هووم...
این چند وقت بودماا....ولی خیلی اوکی نبودم نخواستم فضای اینجارو هم بهم بریزم...
الان بهترم..
یعنی نه که چیزی حل شده باشه..نشستم با خودم فکر کردم خب که چی؟ تا کی میخوای ادامه بدی این روحیه رو؟
حداقل از الانت که میتونی لذت ببری! پس فعلا لازم نکرده نگران آینده باشی...
میثم تو این مدت ایزوله شد...
میدونین که..میثم که ایزوله میشه منم میرم در کنج عزلت..مخصوصا اینکه این سری همشو تقصیر خودم میدونستم..چون ازم خواسته بود همه انرژیمو بزارم رو این که وایتش بالا باشه و بتونه راحت بیاد شمال و من اینقدر درگیر چیز دیگه ای بودم برای دو روز یادم رفت حالا حالا ها مهم ترین چیز زندگیم درمان میثمه...
اصلا فکرشم نمیکردیم که ایزوله شه..واسه همین خیالم راحت بود و ذهنم خیلی درگیر چیزای دیگه ای..مسائل شخصی...
وقتی کلی خوش خوشون رفتم ازش پرسیدم چند بودی؟ گفت ایزوله شدم یخ کردم...اینقدر از خودم عصبانی شدم ...
ولی دو روز پیش بش گفتم عدد دقیق بم بده بدونم رو چند تمرکز کنم...گفت 1700.
و امروز بش پ.م دادم گفتم نتیجه سی بی سی؟
گفت 1700!!!
الان حسابی راضیم از خودم.
این چند روزم که همش به خوشگذرونی گذشت و خوب بود...
خواهر جانم امروز زنگ زد گفت پاشو بیا تهران نمیتونم تنهایی خرید کنم. گفتم چشم..بزار میثم آخر هفته بیاد..ببینمش بعدش میام.
این چند روز خیلی از این دورهمیامون جزء رویاهام بوده همیشه..ولی اونقدری که باید تو اون لحظه قدرشونو ندونستم..چون زیاد میزون نبودم..ولی اشکال نداره..دیگه نمیزارم چیزی از رنگی رنگی بودن دورم کنه...
تازه دارم حس میکنم تابستونه...
۹۴/۰۶/۱۷