این چند روز معرکه
دوشنبه همایش روز شهرساز بود...نمیخواستم برم...
چند روز قبلش میصمک بم گفت پاشووو بیاا تهران...گفتم حس همایش نیست..گفت همایش چیه؟ میپیچیم میریم بیرون...ببینمت حتما حتما قبل پیوند...
گفتم باشد. ^_^
بچه ها قرار بود 9-10 صبحدوشنبه حرکت کنن...من خودم جدا 7 صبح حرکت کردم و ظهر رسیدم تهران...
آزادی قرار گذاشتم با سحرررررر....حس خوبی بود برا اولین بار دوست دو سه ساله ی وبلاگیتو ببینی و دقیقا همونی باشه که تو تصوراتت بود... و عشق کنی با اینقدر پایه بودنش ^_^
میثم هم اومد دنبالمون و هی رفتیم فکر کنیم کجا بریم...از نزدیکای خونه آذین رد شدیم و دیدیم خونه س و اونم اومد...یه کم گشتیم و رفتیم ناهار...
بعدم رفتیم همایش...به آخرش رسیدیم فقط...هدف فقط این بود بچه هارو ببینه که دیگه اینقدر گیر ندن.
فرداش با فاطمه رفتیم سینما و چهارشنبه 19 اردیبهشت دیدیم...چقدر قشنگ بازی میکردن لعنتیاااا
فرداش هم به طور خیلی اتفاقی و سوپرایزطور جور شد که باز بشه بریم بیرون..
با میثم و اذین...5-6 ساعتی باهم بودیم ..
خلاصه که کلی تنوع شد و روحیه مون عوض شد...
برام خیلی مهم بود که قبل از پیوندش ببینمش حتما حتما ...
موهاش دراومده بود...برا پیوند و ایزوله بعدش بازم میریزه....ولی دوباره درمیاااد...
میگه 30 درصد ریسک داره که پیوندُ پس بزنه...ولی چون قیامته مطمئن مطئنم هیچی هیچی هیچیش نمیشه....
× فردا با مسیو میریم خرییید ^_^
از خستگی دارم میمیرم فقط گفتم بیام یه خلاصه از این غیبت صغری بدم