باورم نمیشه چند روز رو داریم بدون اینترنت واقعی زندگی میکنیم و به نظرم ترسناکه که انگار داریم حتی با این شرایط هم وفق پیدا میکنیم.
این چند روز برام شلوغ بوده و باعث شده بود یه خرده راحتتر بگذره ولی خب نمیدونم تا کی قراره ادامه پیدا کنه.
یکی دو روز یکی از دوستای مجازیم رو برای اولین بار دیدم و مهمونم بود. (به نظرم یکی از عاقلانهترین کارهای زندگیم این بود که قبل از این که حرکت کنه بهش گفتم شمارهم رو داشته باش چون از اینا هیچی بعید نیست و یهو دیدی اینترنت رو قطع کردن و نتونستی بهم خبر بدی که رسیدی تا بیام دنبالت و تادا! همین اتفاق هم افتاد)
یه شب رو با نیکا سر کردم و از دنیای آدما دور شدم.
یک شبش رو با استرس زیاد گذروندم چون از اطلاعات یکی از آشناهای نزدیک رو گرفتن چون تو تجمع مردم حضور داشت ولی شانس آوردیم که ولش کردن بالاخره!
× با دوستام با اساماس و تماس در ارتباطم! مثل دوران راهنمایی که ساعتها در روز با دوستام تلفنی صحبت میکردم!
از این حرکت رو به عقبهای همیشگی زندگیمون خستهم!
× چند ساعتی تونستم به تلگرام وصل شم ولی طوری سوت و کور بود که انگار یه جزیرهی متروکهس.
× ذکر این روزام شده چرا داریم اینجا زندگی میکنیم؟ چرا "هنوز" داریم اینجا زندگی میکنیم. موندن پیش آدمایی که دوستشون داریم و دلمون نمیخواد ازشون دور باشیم به چه قیمتی؟
(حالا انگار برام دعوت نامه فرستادن و بیصبرانه منتظر جواب مثبت منن!)
× دارم فکر میکنم حالا ما استفادهی نسبتا روزمرهای از تلگرام و اینستاگرام و اینا داشتیم. اونایی که کسب و کار و همهی زندگیشون اونجا بود الان چقدر ضرر کردن و تو چه شرایط پرتنشین!