ساراه برمیگرده به دوران رنگی رنگیش ^___^
حالم این روزا حال خوبیه...
میخواستم بگم همه چی بر وفق مراده....ولی یه خورده فک کردم و دیدم نه! همه چی بر وفق مراد نیست...ولی فعلا چیزایی بر وفق مراده که ارزششون برام خیلی زیااده...مثل پست قبل که کلــــی خوشحالی و شادی و ذوق و جیغ و رنگی رنگی بودنُ پخش کرد به کل وجووودم...
این روزها انگار هیچی نمیتونه حالمو بد کنه..
اومدم تهران!
اول اولش از خواهر جان قول گرفتم یه روز بریم برا مسیو گرام کادو تولد بخرم و یه روز دیگه م بریم که من این میثم خل و چلُ ببینم که دلم براش نقطه شده ه ه....
با 1600 تا وایت از ایزوله در اومد و چون بدنش ضعیفه برا دور بعدی شیمی درمانی و باید وایتش به حدود 6000 برسه دکتر بهش اجاز داد یکی دو روز بره خونه که هم روحیه ش بهتر شه و هم دوباره بیاد تست بده ببینه اگه بالا رفت دوباره شروع کنه...
نمیدونم اگه بستری نشد برم پیشش یا نه...خو آخه خیلی سختمه...خونه خاله ش...خاله ش هست..شوهر خاله به شدت با سیاستش هست..دختر خاله ش..مامانش..باباش..خواهرش..
خودش میگه مگه چیه باااو..بیا ببینم قیافه عنتو :))
ولی خب انصافا یه جووریه...نیست خدایی؟
مخصوصا اینکه ازاده م نیست...خواهر جانم فک نکنم اگه قرار باشه بریم خونه خاله ش بیاااد. :/
یه عااااولمه تحویل کار دااارم...ولی اینقدر خجسته و سرخوشم که اصلا اصلا به روی مبارک نمیارم که نمیارم :))))
× آهنگ این پست: یه تیکه پنیر- شایع