:)
وقتی آخر شب میشه و شیتت تموم شده و داری حسابی از خستگی تلف میشی. میفتی یه گوشه اتاقت و به تختت تکیه میدی، پاهاتو دراز میکنی و لذت میبری از همه این ها. به دوروبرت نگا میکنی و اینارو میبینی.
دلت یه چیز جدید میخواد ولی حال و حوصله دستبند درست کردن نداری.
یه حلقه میبینی یه گوشه ای افتاده...نخ گوبلن های رنگی رنگی هم یه ور دیگه. نمیتونی این دوتارو با هم آشنا نکنی و یه انگشتر خنگ مزخرف درست نکنی.
انگشتره که درست میشه لذت میبری. دلت بازم انگشتر میخواد و اینا وارد دنیای خنزل پنزلات میشن.
بعدش میبینی بازم میخوای ولی سیم مفتولت تموم شده...و این دوتا خلخال و درست میکنی.
چه خوبه آخر شب بعد از یه روز سخت و خسته کننده یه چیزایی هست که میتونه حالتُ جا بیاره.
و بعدش صدای ویبره گوشی و صدایی که پشت خطه و همه ی خستگی و دغدغه هاتو طوری از بین میبره که انگار از اول وجود نداشتن. ^_^