هلو مای سامر
پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۰ ب.ظ
بالاخره تابستون منم شروع شد. باورم نمیشه.
بعد از تموم کردن شیت ها رفتم که بدم سیمیشون کنم و بدم به مرسده که به جام تحویل بده.
چند روز آتی تولد برادر خان و دخترخاله س. میخوایم برا جفتشون تولد بگیریم همون تهران. برادرخان که دستورشو خودشون صادر کردن و دخترخاله هم نمیدونه و سوپرایزه.
طبق دستور برادر خان براش ماگ خریدم و برا سحر هم یه دستبند درست کردم.
بعد از اینکه کلی فکر کردم و به نتیجه نرسیدم براش چی بخرم از خودش پرسیدم. گز میخواد پسرمون.
گز هم براش خریدم. ^_^
عکس بخشی از مکالمه رو میزارم ادامه.
× 8 صبح بلیط داریم. هورا.
× هنوز وسایلمو جمع نکردم.
اگه حس کردن یه جاهاییش یه جوریه واسه اینه که اگه میخواستم کل مکالمه رو بزارم حداقل 20 صفحه میشد.
۹۴/۰۵/۰۱