خیلی ملو زندگی پیش میره جلو
از آخرین بار که نشستم و درس خوندم خیلی وقت گذشته...یادم نبود اینقدر سخته
یکی از بدی های رشته مون اینه که چون میان ترم نداریم و اکثر واحدامون عملیه وقتی نوبت به امتحان های ترم میرسه پدرمون درمیاد...
امروز فقط تونستم سه چهار صفحه ای ریاضی و سه چهار صفحه ای هم مسکن بخونم.
میثم پلاکتش خووب بووود. مرخص شده خداروشکر.
خیلی خوشحال شدم خیـــلی..
کلی انرژی گرفتم.
تقریبا هفته ای یه بار باید بره بیمارستان.
البته اینجا این بحثم پیش میاد که چون گلبول های سفیدش خیلی پایینه فکر نکنم بتونه بیاد بیرون. مخصوصا با اون هوای آلوده تهران.
من و آزی هم بخوایم بریم دیدنش یه خورده یه طوری نیست؟
اینکه خونه خالشه و کلی از خونوادشم پیششن؟ :/
8م تحویل کار بیان معماری دارم. یعنی دیرتر تموم میشه...
بازهم تولد مسیو بین امتحاناس...
این چه وضعشه آخه؟
تولد برادرشم یه روز قبلشه...نمیدونم چی بخرم براش...
باز نمیدونماا :)))
بلگفا هم یه خبری داد خداروشکر...
زودتر درست شه برگردم به امن آغوشش... :)