کف افکارمو موکت کردم

...روزی درخت تنومندی خواهی شد

کف افکارمو موکت کردم

...روزی درخت تنومندی خواهی شد

کف افکارمو موکت کردم
نویسندگان
پیوندهای روزانه

تموم شد!

چیزی که 4 ماه انتظارشو میکشیدم اومد و تموم شد...

پس چرا من الان خوشحال نیستم؟

چرا پر از انرژی نیستم؟

چرا بغضم؟

چرا اختیار اشکامو ندارم؟

چرا دلم یه گریه درست حسابی میخواد؟

کی؟ دوباره کی؟

لعنت به این وضعیت مزخرف...

باااز... یه بغضی گلومو گرفته ه.....


× ورق زدم مغزمو دیدم دونه دونه ثانیه ها...همش رفتن از دم من رد کردم همه روو...چک کردم دیدم دلم شده از قبلا هم تنگ تــر...فردا هم این لحظه هارو میخوام از اول برگردن...میخوام از اول برگردن

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۳
ساراه

چون غم و شادی جهان

در گذر است

بهتر آن است که من

خاطر خود

خوش دارم

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۷
ساراه
هووم...
این چند وقت بودماا....ولی خیلی اوکی نبودم نخواستم فضای اینجارو هم بهم بریزم...
الان بهترم..
یعنی نه که چیزی حل شده باشه..نشستم با خودم فکر کردم خب که چی؟ تا کی میخوای ادامه بدی این روحیه رو؟
حداقل از الانت که میتونی لذت ببری! پس فعلا لازم نکرده نگران آینده باشی...
میثم تو این مدت ایزوله شد...
میدونین که..میثم که ایزوله میشه منم میرم در کنج عزلت..مخصوصا اینکه این سری همشو تقصیر خودم میدونستم..چون ازم خواسته بود همه انرژیمو بزارم رو این که وایتش بالا باشه و بتونه راحت بیاد شمال و من اینقدر درگیر چیز دیگه ای بودم برای دو روز یادم رفت حالا حالا ها مهم ترین چیز زندگیم درمان میثمه...
اصلا فکرشم نمیکردیم که ایزوله شه..واسه همین خیالم راحت بود و ذهنم خیلی درگیر چیزای دیگه ای..مسائل شخصی...
وقتی کلی خوش خوشون رفتم ازش پرسیدم چند بودی؟ گفت ایزوله شدم یخ کردم...اینقدر از خودم عصبانی شدم ...
ولی دو روز پیش بش گفتم عدد دقیق بم بده بدونم رو چند تمرکز کنم...گفت 1700.
و امروز بش پ.م دادم گفتم نتیجه سی بی سی؟
گفت 1700!!!
الان حسابی راضیم از خودم.
این چند روزم که همش به خوشگذرونی گذشت و خوب بود...
خواهر جانم امروز زنگ زد گفت پاشو بیا تهران نمیتونم تنهایی خرید کنم. گفتم چشم..بزار میثم آخر هفته بیاد..ببینمش بعدش میام.
این چند روز خیلی از این دورهمیامون جزء رویاهام بوده همیشه..ولی اونقدری که باید تو اون لحظه قدرشونو ندونستم..چون زیاد میزون نبودم..ولی اشکال نداره..دیگه نمیزارم چیزی از رنگی رنگی بودن دورم کنه...
تازه دارم حس میکنم تابستونه...
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۱
ساراه
یه روزی که حسابی دلت گرفته و بی حوصله ای...
هی میشماری روزایی رو که مونده تا مسیو برگرده و انگار هرچی میشماری بیشتر میشن.
سریالات تموم شده. خلاصه که کلا بی حوصله ای...
آزاده بت پ.م میده میگه میای یه ساعت دیگه بریم قلمچی ثبت نام کنم و کتاب بخرم و بعدشم بریم نعمت...تو این هوای سرد هیچی به اندازه نعمت نمیچسبه.
میگم صددرصدددد...
میریم و کلی هم میگیم و میخندیم...اینقدر ک اخراش از شدت خنده گریه میکردم...
بعدش میرم خونه و وبو باز میکنمو پست نازنین ترین آدن دنیارو میبینم...
ذوق و ذوق و ذوق....
آدن! دنیا با تو جای قشنگ تریه ^_^

بعدش شامی که آبگوشته و تو این هوا هیچی به این اندازه نمیچسبه...
خلاصه که حال الانم با حال ظهرم اصلا قابل مقایسه نیست.
مرسی واسه این تغییر حال آدن نازنینم :*

× آخ آخ آخ...چشمتون روز بد نبینه...تو گشتنامون یه آل استار ساقدار دیدم...250 تومن...خیلی خوشگل بود لعنتی...منم که آل استار ببینم میخ میشم و دیگه هیچی نمیفهمم...
آزی طفلیو دیوونه کردم...
هیچکی حاضر نمیشه برام بخره....خودمم دلم نمیاد با پول خودم بخرم...
واقعا این چه وضعشه؟


۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۹
ساراه

مثلا ساعت 1:30 شب باشه.

یک تاپ صورتی و شلوارک طوسی/توسی تنت باشه.

موهایت را محکم دم اسبی جمع کرده باشی و گیس کرده باشی با یه پاپیون صورتی بسته باشی.

صدای بارون وسوسه ت کنه.

پاتو از اتاقت بزاری بیرون و بروی زیر بارون. سرد سرد سرد...

لبخند لبخند لبخند

بوی باغچه هایی که خیس شدن.

 چی میتونه جذاب تر از خواب امشب باشه؟

هوا خنک باشه. گوله شی زیر پتو. اینقدر به صدای بارون گوش کنی تا خوابت ببره.

خدایا مرسی واسه این حس خوب آخر شبی :*

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۳۶
ساراه

اینکه که نت خونمون کی میخواد با ما وارد صلح بشه رو هنوز نمیدونم.

نتُ از شاتل انتقال دادیم مخابرات.

اومدم خونه بابا گفت رمزش اینه. رفتم زدم. وبو باز کردم. اومدم بنویسم ساراه آمد. ساراه با وای فای آمد. قطع شد.

تا الان که وصل شد دوباره.

خدایا خیله خب. شوخی جالبی بود خندیدیم. بسه. باشه؟


× چند روزیه اینجا هوا بارونیه و خنک...جای همتون خالی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۹
ساراه
از جمله خوشبختی هایی که میتونه شامل حال آدم بشه همین بس که:
وقتی تو مرحله بیدار شدن و غلت (؟) زدن تو تخت خوابتی یه دوستی داشته باشی که حدود یه ساعت و نیم باهاش بچتی و با کلی عوض شدن روحیه ت و خنده های الکی و انرژی بالاخره از تختت دل بکنی.
همچین دوستایی دمویی از بهشتن. ^_^


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۱
ساراه
دو ساعت دیگه حرکت میکنیم و من هنو وسایلمو جمع نکردم.
گوشیمو آخرشم خودم درست کردم. با خلال دندون افتادم به جونش درستش کردم فعلا. از مزایای سمپادی بودن همینه دیگه :)))

یه ربع پیش با میثم حرف زدم و چون خبرای خوبی بود گفتم بیام اینجا بگم و بعد برم آماده شم.
یه دستگاهی هست که کارش یه چیز تو این مایه هاس که کل بدنو اسکن میکنه و هر نوع بیماریو تشخیص میده. از سرماخوردگی بگیر تا ام اس و سرطان.
دلایل این بیماری هارو تشخیص میده و بر اساس دلیلش دارویی درست میکنن برای فقط خود طرف.

برا میثم هم تشخیص داده که همه چی از یه ویروس شروع شده. یه چی تو این مایه ها که سرماخورده و بعد از اون یه ویروسی تو بدنش ایجاد شده که باعث سرطان خون شده.
آمااااا...خبر خوشگله اینه که این دستگاه تشخیص داده بیماریش به طور کامل خاموش شده ولی چون اون ویروسه هنوز تو بدنش هست ممکنه برگرده. الان تا دو سه هفته  دیگه یه دارویی رو میخوره که باعث میشه از بین بره اون ویروس.
بعد از دو سه هفته میره دوباره که ببینه ویروسه چقدر مقاومه از بین رفته یا نه. اگه از بین رفته باشه حتی...حتی!!! نیاز به پیوند هم نداره.

ولی خب اگه از بین نرفته باشه باید بره برا دور چهارم شیمی درمانی و به قول خودش از اونجایی که تو همه دور های شیمی درمانی پیشم بودی وحی منزل که این دور هم باید بیای :)))))

و یه چیز دیگه هم اینکه اگه سیر از بین رفتن این ویروسه خوب باشه تو همین ماه آینده یکی دو هفته میاد بابل.  ^_^


۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۷
ساراه

خب باید اعتراف کنم که دیروز اونقدری که پتانسیلشو داشت بشه بهترین روز...نبود.

نت خونه هم دوباره همون آش و همون کاسه..

یکشنبه هم قراره تا اخر هفته بریم مسافرت و نیستم احتمالا.

میثم عوضی هم هرکاری میکنم نمیگه و اذیتم میکنه.

اصلا هم تو مود مسافرت نیستم.

این روزا کلا بی حوصله م...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۶
ساراه

خب خب! ساراه اومد با چندتا خبری که ایشالا بهترین خبرها قراره بشن.

هیچی نمیگم خودتون ببینین


1 2 3 4 5


× خودم که اینارو دیدم تازه به ساعت دقت کردم...پ ما کی میخوابیم؟ :)))

هزار بار این اسکرین شات هارو خوندم با کلی پ.م دیگه که بینشون بود و اینجا نیست... و هر بار نیشم بیشتر از دفعه قبل باز میشه.


× مسیو همین الان عصر همه اکیپُ دعوت کرده...آخ جون کلی خوشگذرونی...امروز میره که بهترین روز دنیا شه ^_^

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۴
ساراه

چندروزی مامان بزرگ و بابابزرگ اینجا بودن...

امروز که رفتن حسابی جای خالیشون حس میشه...

بودنشون قشنگ بود...

× هانی اومد از صبح پیشم و عصر هم نوبت دندون پزشکی داشت و باهاش رفتم. بعدشم قرار شد یه ساعت با مسیو بریم فندق و پیتزای ناب بزنیم بر بدن.

الناز و فروز و مهرناز مشاهده شدن اونجا و 5 تایی حسابی خوش گذشت. به این تغییر روحیه نیازمند بودیم.

× یه سریال شروع کردم تا اینجاش که خوب بود. خواستین ببینین. reign


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۹
ساراه

فاینلی!!!

واقعاا فاینلی!!!!

اینکه نتت هم زمان با گوشیت برای چندین روز به مشکل بخورن و هیچ گونه راه ارتباطی ای نداشته باشین چه اتفاقی براتون میفته؟

من تو این مدت که نبودم تو این کابوس بودم.

و البته نتایج خووبی هم داشت. از تمیز شدن اتاق و مرتب کردن لپتاپ-که به تنهایی چندین روز به درازا کشید- گرفته تا درست کردن کیک و مربا و دلمه و قیمه و ...

خلاصه که کلی خوش به حال خانواده شد.

امروز منتقل کردیم رو اون خط تلفن و ببینیم که چی میشه!

قبلا ها ملت چه جوری زندگی میکردن واقعا؟؟


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۶
ساراه

آدم 4 تا از این دوست ها داشته باشه دیگه چه نیازی داره به دشمن؟ :))))))


اینو هم خریدم و بسیااااااار دوستش میدارم...با یه آل استار سورمه ای ^_^


اومدیم خونه ولی به مسیو نگفتم. یعنی بهش گفتم یه چیزی شده که مجبورم بیشتر بمونم. قصد دارم سوپرایزش کنم ولی هنوز نمیدونم چطوری. احتمالا با امیر هماهنگ میکنم کافه باش قرار بزاره، بعد جای امیر خودم میرم. ^_^


× به قول یاس: عنوان از بهزاد لیتو :)



۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۵
ساراه
در پی زیر و رو کردن بیان یه سوالی ذهنمُ درگیر کرد. 
اون قسمت مالکیت معنوی/گزارش کپی برداری ها یه لیست میده از بخش هایی که از بلاگت کپی کردن؟
بعد اون وقت برا شما هم این لیست چندین مورد هست؟
و این که معنیش چیه؟ کی کپی کرده؟ کجا پیست شده؟
یعنی یکی داره وبمو کپی میکنه؟ :|
۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۵
ساراه

اووم...

از کجا شروع کنم؟

 جمعه رفتیم تهران. شنبه هم قرار بود برم پیش میثم ولی این دفعه مریمم باهام میومد. هرچند دوست نداشتم اون چند ساعتی که باهاشمو با کسی شریک شم ولی خب شد دیگه.

میثمم گفت میخوای بهش بگم نیاد؟ گفتم نه اشکالی نداره...

 

اینقدر ذوق داشتم که هر ی ساعت بیدار میشدم و به ساعت نگاه میکردم که ای بابا چرا صبح نمیشه؟

جالبش اینه هربار که به گوشی نگاه میکردم میدیدم میثمم پ.م داده هنوز صبح نشده؟ بسه دیگه...ولش کن بیااااا...من گزمو میخواااااااام :))


ساعت ملاقات 2 بود و مریم گفته بود 1 اونجا باشیم که یه ساعتم خودمون دوتایی با هم باشیم.

11 از خونه حرکت کردم و در کمال تعجب همگان 12 رسیدم. هیچکدوممون باورمون نمیشد چه طوری اینقدر زود رسیدم.

یه ربع نشستم تو طبقه همکف. دیدم یه آقایی رفته داره با نگهبانه حرف میزنه. سریع کیفمو برداشتم. هندزفریمو گذاشمت گوشم که اگه آقاهه صدام کرد مثلا بگم نشنیدم. و خیلی سریع جیم شدم از بغلشون و دووییدم از پله ها رفتم بالا.


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۰
ساراه